شبکـــه‌ی تارعنکـــبوتـــی رنگــین به روایت ســـاســـان م. ک. عــــاصـــی


۱۳۸۳ دی ۲۲, سه‌شنبه


دیروز همینطور که مشغول رفتن به جایی بودم ( حالا کجا مهم نیست...جای بدی نمی رفتم ... جای شما خالی رفتم و فیلم "رویاها"ی "کوروساوا" را دیدم.)چند خانم و آقای محترم جوان ــ که آنها هم به سمت جای دیگری می رفتند ــ به نقطه ای حوالی من اشاره کردند و یکی از آنها گفت((بچه ها اون شیره که همه عمرش تو قفس بود)) ... خیلی سریع متوجه قضیه شدم و مطمئن بودم که توسط همان شیر محترم که حتما پشت سر من بوده خورده خواهم شد... پس طبق سنت دیرینه مان ، تا فهمیدم پایان عمرم نزدیک شده ، خیلی سریع ایمان آوردم و شروع کردم به پشیمان شدن از گناهانم ... کمتر از چند ثانیه نگذشته بود که احساس کردم دندانهای تیزی روی گردنم فشار نمی آورد ... پس طبق یک سنت غبار گرفته و دور انداخته شده و مذموم ، شک کردم ( از تمام دوستانی که به طور قطع مطمئن هستند هیچ امر غیر قطعی وجود خارجی ندارد ، مخصوصا اموری که آنها ساخته یا گفته اند یا به آن اعتقاد دارند، به خاطر این شک پوزش می طلبم.) در پی شک ، دور و برم را نگاه کردم و دیدم نه تنها هیچ شیری آن اطراف نیست ، بلکه موجود زنده دیگری غیر از من و آن دوستان هم آن طرفها ندیدم...بلافاصله تحت تاثیر خنده دسته جمعی دوستان عابرم متوجه شدم شیر مورد نظر خودم هستم و بوده ام و تا چند وقت دیگر هم خواهم بود... کمی که فکر کردم مطمئن هم شدم... منظور آنها خود خودم بودم... یک انسان از نوع مذکر با قد بلند ، لاغر ، یک پالتوی سیاه ، شلوار سیاه ، کلاه سیاه ، و شال گردن خاکستری و موهای بلند آشفته و ریش بلند شده و به هم ریخته ...

و یاد گفته یکی از دوستانم افتادم که می گفت شبیه "اسکار" کارتون "شیر شاه" هستم(البته ناگفته نماند که ایشان خودش هیچ شباهتی به موفاسا یا لوفاسا نداشت!)... پیش خودم فکر کردم اگر اسکار بیچاره هم به اندازه من لاغر و دراز بود می توانست شبیه شیری باشد که تمام عمرش در قفس بوده...

حالا هم برای اثبات گفته ام می توانم از دوستانی که در "اورکات " عضو هستند دعوت کنم تا آلبوم من را یک نگاهی بیاندازند و خودشان قضاوت بکنند...البته اگر بتوانند...

چون تا آنجا که من خبر دارم قرار است سایت اورکات در سرزمینمان بساطش تعطیل شود و چند شرکت نیز تا الآن طبق دستور، "اورکات" را فیلتر کرده اند... خوب ...بعد از تمام قضایای جذاب اینترنتی ، چشممان به این جدیدترینشان روشن شد...

خود من دیروز از این قضیه با خبر شدم...البته می توانم بگویم به تجربه باخبر شدم... چون دیروز ظهر که خواستم وارد اورکات شوم دیدم یک صفحه آبی رنگ مربوط به یکی از شرکتهای عزیز بالا آمد که روی آن به زبان خارجی! چیزهایی نوشته بود... و من هم که فقط به زبانهای اوستایی و لاتین تسلط دارم و زبان دیگری را بلد نیستم ، فقط توانستم از آن علامتهای بیگانه این مفهوم را دریافت کنم که ((هر کی می خواد بره تو این سایت بی ادبه و ما هم چون دوست نداریم هموطنهای عزیزمون بی ادب باشن ، اجازه نمی دیم کسی بره تو این سایت، و انتظار هم داریم که شما از ما متشکر باشین به خاطر این که فکر شماها هستیم و اجازه نمی دیم کارای بد بد بکنین... حالا هم دیگه یوزر عزیز خجالت بکش و برو همین الان مسواکتو بزن و مامانی و بابایی رو ماچ کن و تندی بگیر بخواب که بچه بده تا این وقت بیدار باشه... با کبریت هم بازی نکن.))

بله... البته من نتوانستم منظور از" این وقت بیدار بودن" را بفهمم...چون آن وقتی که من بیدار بودم وقت خواب نبود... و چون مادر و پدر گرامی ام هم در کنارم نبودند و خوابم هم نمی آمد ،فقط توانستم به دستور آخر عمل کنم... پس سیگارم را با فندک روشن کردم و بلافاصله به قول رفقای چتی((دی سی )) شدم وبا پشتیبانی شرکت محترمی که از کارتش استفاده می کردم تماس گرفتم ... خانم محترمی تلفن را جواب دادند و بعد از سلام و احوالپرسی فرمودند که بگو چه می خواهی...من هم مشکل را مطرح کردم ( چون فکر می کردم حتما اشتباهی پیش آمده، و هنوز نمی دانستم اورکات چه چیز خطرناکی بوده و من خبر نداشتم...)

به هر حال... آن خانم محترم هم فرمودند که طبق دستور، سایت اورکات تا پایان سال جاری باید توسط تمام شرکتها فیلتر شود که هیچ کس نتواند به آن دست بزند ، مبادا امانت مردم خراب شود... من هم از ایشان به خاطر این که نگران اخلاقیات لک و پیس ما هستند تشکر کردم و تلفن را قطع کردم...

و بعد به فکر فرو رفتم ... به خودم گفتم حتما مشکلی بوده که اورکات را فیلتر کرده اند...وگرنه بیکار که نبوده اند... پس تلاش کردم که بفهمم اورکات چه قدر جای بدی است... و بعد از کمی تامل و تفکر فهمیدم که ای آقا! اورکات عجب جای بدی بوده و من خبر نداشته ام...

البته از من نخواهید که دلایلم را برای شما هم بگویم ... واقعا هنوز این قدر بی ادب نشده ام... اما خودتان کمی به این قضیه فکر کنید... نه! خجالت نکشید...فکر کنید...

و بدون این که حتی اندیشه کوچکترین ناراحتی و یا هر چیز دیگر را به ذهنتان راه بدهید ، مثل همیشه زمین و زمان را شکر بگویید که

اورکات هم بسته خواهد شد.



  Comments:  ارسال یک نظر
<< Home

[ خانه| پست الكترونيك ]

انتشار الکترونیکی نوشته‌های این وبلاگ همراه لینک، و چاپ آنها تنها با اجازه‌ی نویسنده (ساسان م. ک. عاصی) مجاز است

Home
E-mail
Feed

دیوارپَرده

راهــــــــــرو

گوگل ریـــدر

پیوندها

جستار
فرزان سجودی
حضور خلوت انس
نویسش نقطه الف در نقطه الف
N.EHT.1927. ART
یادداشت‌های شیوا مقانلو در کازابلانکا
نقره‌ی اثیر
...آمدم، نبودید
یادداشت‌ها و چیزهای دیگر
تنهایی پر هياهو
Sir Hermes Marana the Great
A Man Called Old Fashion
شوخی روزگار
آفتاب پرست
لولیتا
سرزمین رویاها
وضعیت بینابینیت
راز
زن‌نوشت
سپینود
موسیقی آب گرم
میرزا پیکوفسکی
امشاسپندان
قصه‌های عامه پسند
Osmosis
کتاب‌های عامه‌پسند
کتاب‌خونه
اگنس
ماهی_سیاه_کوچولو
دفترهای سپید بی‌گناهی
درباره نشانه
LIthium
لحظه
رگبار
گل‌تن
حقایق درباره‌ی نازلی دختر آیدین
خرمگس خاتون
آدمهای خوب شهر
روز برمی‌آید
U2
لولیان
نوشته‌های اتوبوسی
Agrandissement
پیاده رو
Déjà Vu
فلسفه در اتاق خواب
ذهن سیال
دختر بودن
خودخویش‌نامه
زن نارنجی
1807
همشهری کاوه
غربتستان
دالان دل
برج شادی
لحظه‌هایی از بودن
آنکس که نداند
خودکار بی‌رنگ
شور
تفتستان
علیرضا معتمدی
ترانه‌ای در تاریکی
!همين كه هست
دنیای هیچ‌آلودِ من
گلاره و نارنج طلا
عاقلانه
داستانک‌های چوبی
مشعشع‌ نامه
مینیمال‌ها و طرح‌های رضآ نآظم
نگین
٤دیواری
صدف فراهانی
Frozen words
گلناز والا
ايزدبانو
الهه مهر
بیلی و من
روزمره
بانوی اردیبهشت
فلُّ‌سَفَه
دید هفتم
پاپریک
از مهتابی به كوچه تاريک
حبسیات
روایتی دیگر
راوی حکایت باقی
سوراخ تو دیوار
دندانهای تيز
نامه های جامانده
یادداشت‌های یک معترض

شعـــــر

نامه‌هایی به خودم
یداله رؤیایی
همین‌طوری نوزدهم
پاگرد
اتاقي از آن خود
...می‌خوام خودم باشم
کوتاه نوشته های من
من واقعی
Photo Haiku
کو
یادم تو را فراموش

ســایت‌ها

تغییر برای برابری
هزارتو
جن و پری
زنستان
آکادمی فانتزی
هنوز
هفتان
رادیو زمانه
بلاگ‌نیوز
بلاگچین
کارگاه
دیباچه
مجله‌ی شعر در هنر نویسش
هستیا
دوات
کتاب قرن

مـوسـیـقی

گفتگوی هارمونیک
BANG Classical
آرشه
هنر و موسیقی
My Reticence
Classic Cat
هرمس
مرکز موسیقی بتهوون
آوای باربد

عکاســــی

Masters of Photography
FanoosPhoto
Nazif Topçuoğlu
کسوف
یکی دیگه
نگین فیروزی

گالـــــری‌ها

Artchive
ژازه طباطبائی
آرون جاسینسکی
نگین احتسابیان
آزاده طاهائی
مکرمه قنبری
Chera na ...?

هنرکـــــــده‌ها

موزه هنرهای معاصر
خانه‌ی هنرمندان ایران
بنیاد آفرینش‌های هنری نیاوران

آرشـــــیو

دسامبر 2004
ژانویهٔ 2005
فوریهٔ 2005
مارس 2005
آوریل 2005
مهٔ 2005
ژوئن 2005
ژوئیهٔ 2005
اوت 2005
سپتامبر 2005
اکتبر 2005
نوامبر 2005
دسامبر 2005
ژانویهٔ 2006
فوریهٔ 2006
مارس 2006
آوریل 2006
مهٔ 2006
ژوئن 2006
ژوئیهٔ 2006
اوت 2006
سپتامبر 2006
اکتبر 2006
نوامبر 2006
دسامبر 2006
ژانویهٔ 2007
فوریهٔ 2007
مارس 2007
آوریل 2007
مهٔ 2007
ژوئن 2007
ژوئیهٔ 2007
اوت 2007
سپتامبر 2007
اکتبر 2007
نوامبر 2007
دسامبر 2007
ژانویهٔ 2008
فوریهٔ 2008
مهٔ 2008
ژوئن 2008
ژوئیهٔ 2008
اوت 2008
سپتامبر 2008
اکتبر 2008
نوامبر 2008
دسامبر 2008
ژانویهٔ 2009
فوریهٔ 2009
مارس 2009
آوریل 2009
مهٔ 2009
ژوئن 2009
ژوئیهٔ 2009
اوت 2009
سپتامبر 2009
نوامبر 2009
ژانویهٔ 2010
مارس 2010
آوریل 2010
مهٔ 2010
ژوئن 2010
ژوئیهٔ 2010
اوت 2010
سپتامبر 2010
اکتبر 2010
دسامبر 2010
فوریهٔ 2011
ژوئن 2011
مهٔ 2012
ژوئن 2012
ژوئیهٔ 2012
اکتبر 2012
نوامبر 2012
آوریل 2013
ژوئن 2013
ژوئیهٔ 2013
سپتامبر 2013
آوریل 2014
مهٔ 2014
ژوئن 2014
اکتبر 2014
دسامبر 2014
ژانویهٔ 2015
فوریهٔ 2015
آوریل 2015
مهٔ 2015
مهٔ 2017
ژوئن 2017
سپتامبر 2017
نوامبر 2018
دسامبر 2018
آوریل 2019
ژانویهٔ 2020
فوریهٔ 2020
مهٔ 2020

Counter