از همه پنهونه ، از شما چه پنهون ، کم کَمَک و نم نمک دارم حوصله نوشتن وبلاگ رو از دست می دم ... نشونه اش هم همین که جمله هام شل و ول شدن ... و این اصلا نشونه خوبی نیست ... گرچه نشونه بدی هم نیست ... حتما می پرسید چرا ؟... اگر هم نمی پرسید چندان مهم نیست...چون به هر حال اومدم که همین رو بنویسم...
دلایل زیادند...دلیل اولش اینه که در حال حاضر ۲ ساعت تمومه که آداجیوی آلبینونی داره به طور مداوم تو اتاق من خودشو به در و دیوار می کوبه ... انصافا اگه یه آدم سالم هم تو یه روز ۲ ساعت بی وقفه به آداجیوی آلبینونی گوش بده ، تمام تنش اگه کهیر نزنه ، جوونه می زنه ... من نمی دونم اون پدر بیامرز ( منظورم حضرت آلبینونیه که البته خودش هم بیامرز شده ) وقتی داشته این قطعه رو می ساخته چه بلایی سرش اومده بوده ( در ضمن...همین جا از تمام موسیقی شناسان طلب یاری دارم ... این آداجیو مربوط به کدوم اثر آلبینونیه؟... همین جوری محض تفنن یه آداجیو نوشته یا وسط یه کنسرتویی ، سمفونی ای ، چیزی بوده؟) بله ... گفتم نمی دونم خودش چه حالی داشته ، ولی می دونم خود من هر وقت این قطعه رو گوش می کنم نه تنها حالم بده ، بلکه بدتر هم میشه ... خوب ... این دلیل اول ...
حالا چرا حالم بده و دیگه دارم حوصله وبلاگ نوشتن رو از دست می دم ...
دلیل دوم و سوم واقعا شخصیه ... دلایل دیگه اش...
شما خودتون قضاوت بکنین... بنده می شینم نیم ساعت تمام عمل شنیع تایپ کردن با چهار انگشت رو انجام می دم ، بعد می رم مطلب رو می ذارم تو وبلاگ و بعد ... بی بی دی با بی دی بو!
مطلب می پره ! به همین سادگی ... سایت مطلب رو غیب می کنه... حالا کجا ظاهرش می کنه من نمی دونم ... تو وبلاگ من که نیست ... از اون طرف یه شب پا می شم برم وبلاگمو چک کنم .. می بینم دِ بیا... به جای وبلاگ من یه وبلاگ باز می شه به اسم "بچه خوشگل "... با حماقت تمام می شینم می خونمش... و چشمتون روز بد نبینه ، تمام اصول اخلاقی لک وپیسم که زیر سوال می ره هیچ ... بلکه تا دو روز روم نمی شه تو چشم خودم نیگا کنم... امیدوارم هیچ وقت کنجکاو نشین و نرین این وبلاگ بر اساس اصول خودش محترم رو بخونین... ولی اگه کنجکاو شدین ، قید هر گونه شرم و حیا رو بزنین... البته قبول دارم...دنیا عوض شده ... باید دید مدرن داشته باشم نسبت به مسائل جنسی ... اصلا کی به کیه؟... با عرض شرمندگی تو مدلهای جدیدش حیوونهای قلعه حیوانات هم در امان نیستند.. بله... اما چه کنم که من اُمل و عقب مونده و فناتیکم... هنوز چشمم به اخلاقیات گرد و غبار گرفته حضرت کانته ... چه کنم؟ شما بگین؟... کسی به من یاد نداده که چاک قلم رو بکشم هر مزخرفی دلم خواست ، همین جوری محض صفای دل بنویسم و بذارم ملت بخونن دلشون رو جلا بدن ... نه ... من اینجوریشو دیگه نیستم ... نه که ادعای ادب و اخلاق بکنم .. خیر!... اتفاقا تو مجموعه "دامبولی " اونقدر مزخرف نوشتم که یکی دو تا از دوستام رسما به این همه " بی پردگی و بی ادبی و زیر پا گذاشتن اصول اخلاق و ادب " اعتراض کردن... اما برای خودم دلیل داشتم ... شما بگین... آدم می تونه یه راپسودی برای تهران بنویسه و توش این چیز هایی که دوستان عزیز من اشاره کردن نباشه؟...
به هر حال خیر سرم برای خودم دلیل دارم و در ضمن ننشستم یه کاره خاطرات لجنبار خودم و دیگران رو از هر گونه گند کاری بنویسم... و نکته جالب اینجاس که فلان وبلاگ که توش یه بار به فلان عمل یا شخص اعتراض شده فیلتر می شه ، اما وبلاگ مذکور و امثالهم ، سر و مر و گنده هر روز آپدیت می شن...
ماجرا البته به همین جا ختم نمی شه ... بعد از وبلاگ خودم ، گفتم برم نوشته های دیگر دوستان و سروران رو بخونم ... اما دیدم که بله ... کار از خرک در رفته ... تمام وبلاگهای عزیز به همون وبلاگ مذکور ختم می شن... و این در پرشین بلاگ بود... مشکل گریبانگیر وبلاگهای "بلاگ اسپات" و "بلاگ اسکای " هم شده بود... گرچه مشکل عزیز برای اون سایتها سرنوشت مودبانه تری رقم زده بود...
تمام این دردسرها رو بذارین کنار تلاشهای چند ساعته برای مطلب جدید گذاشتن .... ویران شدن قالبها ... و عدم توانایی ذخیره کردن...
خوب...آدم سالمش هم اینجور وقتا حق داره کهیر بزنه ... یه کهیر سبز درست وسط پیشونی... و تازه ای کاش حداقل خواننده داشتم !( البته هنوز عقده ای نشدم... چون انصافا تا به حال چند نفر از دوستان و اساتید گرامی ام لطف کرده ان و نه تنها وبلاگ من رو خوندن بلکه از طریق یادداشتها و تلفن نظر لطفشون رو به من رسوندند...)
اینها البته مشکلات اینتر نتی بود که ماجرای هک شدنم و هزینه بیچاره کننده کارت اینتر نت و سرعت پایین سرورها و ویروسهای عجیب و غریب ( که فعلا به کمک چند تا آنتی ویروس دوست داشتنی شرشون کمتر شده ) ازشون حذف شده بود...
ای کاش می تونستم کمی هم از مشکلات غیر مجازی براتون بگم ... ولی می دونم نه شما حوصله شنیدن درد دلهای یه پسرهء هاف هافو رو دارین و نه خود این پسرهء هاف هافو حوصله درد دل کردن داره ...
آخر سر .... لطفا اعتراض نکنین که چقدر غر می زنم ... چون در همان دو سه یاد داشت اولم پیش آگاهی داده بودم که بنده به شدت غر غرو ام... می گین چی کار کنم؟... تو دنیای واقعی که بیست و چهار ساعت مشغول گرفتن ژستهای شاد! و تحویل دادن لبخندهای ابلهانه ام ... تو دنیای مجازی حق ندارم چار کلام غر بزنم؟... اصلا می خوام یکی به من بگه چرا گوشکوب قلمبه اس؟
( در ضمن.. لطفا یکی به اون سوالم در مورد آلبینونی لطف کنه و جواب بده... از قبل البته گفته باشم...یک در دنیا و هر چند تا دلش خواست در آخرت ثواب داره... حسابش با من که نیست...)