چند جمله کوتاه( قابل توجه خودم!) از(( زارتوم بیژامنی )) ... بخوانید و خودتان قضاوت کنید...
ما می توانیم از طریق هنر ، هر روز آینه ای در برابر مردم قرار دهیم تا به تماشای چهره خویش بنشینند... اما چه سود از این تماشای هر روزه فرو ریختن خویش...؟ ( و این تازه ، خود آرمان است.)
کاش ، پیش از برداشتن گامی به سوی این آرمان ، در پی چیزی بگردیم که آینه را بشکند ، قاب را خرد کند و رو در روی مردمان، نه آینه ای و نه دریچه ای ، که دنیایی قرار گیرد...
و در جایی دیگر می گوید:
مردم بیش از آنکه به خشم ، اندوه و نفرت نیاز داشته باشند ، به مهربانی نیاز دارند... محبت می خواهند...
هر دلاکی ( آقای مترجم... قبلا هم گفته ام!) می تواند نشدر به زخم بزند... کجاست آغوشی که درد نشدر در آن آرام گیرد و فراموش شود... و کجاست ضمادی که زخم را بخشکاند؟
بدن ، خود می تواند به ترمیم خویش بپردازد ، به آن شرط که نیرو و توانایی کافی و از همه مهمتر ، امید کافی داشته باشد...به درمان... به پس از درمان ...
هنر پیش از آنکه تیغی شود ، باید آغوشی باشد مهربان... شاید آن روز انسان ، خود در این آغوش مهربان به درمان خویش بپردازد...
و باز می گوید:
گاه با تصویر کردن بدیها ، تنها قبح آنها را از بین می بریم... باید بدانیم چه چیز را در کجا و کی ، به چه کس می توان گفت و نشان داد...