شبکـــه‌ی تارعنکـــبوتـــی رنگــین به روایت ســـاســـان م. ک. عــــاصـــی


۱۳۸۳ دی ۵, شنبه

با صدای سوناتهای ويوالدی برای فلوت

نه خیر قصد خودکشی ندارم ...چی؟...پس می خوام چیکار کنم؟... مگه همه چی کار می کنن؟... خوب...نه ... من ادامه می دم... خوب یه کم باید صبر داشت...نه بابا...چند نفر تلفن زدن...چی بگم...نه مهم نیست...اتفاقا برای خودم جذابه... نه! می گم نه دیگه... واسه چی خودکشی کنم؟... زندگیم؟...مگه چشه زندگی من؟...کی گفته؟...باشه...ولی خوب مگه همه چه جورین؟...داستانهام ؟... من که خودم دوستشون دارم... یعنی چی ؟... چه حرفیه ؟...نه...اصلا حاضر نیستم با اونها مقایسه بشن...اونش دیگه به خودم مربوطه...شاید به خاطر اینه که پولشو ندارم...اون فرق می کنه...یعنی چی؟...خوب معلومه... برا ی این که من هم یه آدم دیگه ام...همه آدمها با هم فرق می کنند...اکه هی! آخه چرا خودکشی کنم؟... اول جوونی...پیرمرد؟...چه ربطی داره؟...خوب شکسته شده باشم... البته نه اینقدر...همش دو سه سال...بدبخت کدومه؟...اگه اینجوری بودم که خودم ده بار مرده بودم... اصلا ربط اینها رو به هم نمی فهمم...خوب نخونن...بیکار که نیستن...چه می دونم...مگه چشه؟...هیچ ربطی به اوضاع زمونه نداره...این توهین به منه...بله...توهینه...هیچ شباهتی بین این هیولای افسرده احمق و خودم نمی بینم...من بیشتر یه الاغ افسرده هستم تا یه هیولا...برای اینکه به این خزعبلات گوش می دم...همیشه هم سعی می کنم لبخند بزنم...البته...بله...ولی یه تفاوتهایی بین من و مونالیزا هست...من اونقدر چاق نیستم ، اون اینقدر بی ریخت نیست...باز که بحث پرید...نه...فلسفه برای چی؟...هرکی خواست فلسفه بخونه ، بره کتاب بخره... سیاسی؟... سیاست؟... ای آقا... چطوره یه کتاب آشپزی بنویسم؟... در مورد جنبشهای اخیر آشپزی و انشعابات نیمرو پزها؟... بله عزیز... انشعاب راه انداختن... جدیدا زدن تو کار فست فود... همشون خائنن... ما اینکاره نیستیم... من اگه تونستم امور داخلی خودم رو درست کنم بسه... قیافه ام به منجی های بشریت نمی خوره...نه...نه...مشکل از اونا نیست...من شاخ دارم و دم...خودم بیشتر نیاز به اصلاحات دارم...معلومه که برام زوده...فرض کن بشر رو نجات دادم ، پس فردا خواب نما شدم ، فهمیدم زمین دور خورشید نمی چرخه،اونوقت خودم که نمی تونم برای خودم آلتر ناتیو تشکیل بدم...معلومه...تکلیف کی با خودش روشنه؟...هنوز چپ و راست خودمونو بلد نیستیم...نه عزیز...ضد روشنفکر؟...چه ربطی داره؟...نه من نیستم...چرا؟...مغزم واتش پایینه ، لامپ صد نمی تونم توش بذارم...گفتم که...اوضاع خودم هنوز خرابه...هنر کنم،زندگی خودم رو درست کنم به بقیه هم آسیبی نزنم...غیر اجتماعییه؟...اجتماعیش چه جوریه؟ وقتی هنوز خودم خامم ، آگاهی ندارم بیام چی کار کنم؟خوشبختانه از این دوستان زیاد موجوده،نيازی به حضور من نیست...چی؟ چه ربطی به تئاتر و ادبیاتو سينما داره؟... تئاتر زنده؟...خوب اون یه موضوع دیگه اس...کی گفتم می خوام تئاتر رو نجات بدم؟ من خودم رو به موتم...بله ، گفتم تئاتر مرده... من اون تو فقط یه روش ، یه راه حل پیشنهاد کردم،یه روش تئاتری،نه یه روش برای نجات بشر...اون رو با در نظر گرفتن بیماریهای ذهنی خودم و امثال خودم نوشتم...بله...تئاتر زنده می تونه حتی یه روش درمان باشه...اما من همچین ادعایی نکردم...قبل از من خیلی ها این حرف رو زدن،من به حرف اونا استناد کردم...ادبیات؟...خوب؟...معلومه... من حدود ۱۰ ساله که دارم می نویسم...چی؟...خوب آره،اونموقع یه جزقل بچه بودم...چه ربطی داره؟... تمام این مدت تمرین بوده...و از این به بعد هم هست...نخیر ...تا آخر عمرم هم تمرین می کنم،هم شاگردی...همیشه باید یاد گرفت و کار کرد...نه خیر! بنده با عملگی نوشتن یاد گرفتن...چخوف می گه اینقدر بنویس که انگشتات بشکنه... نه! نشکست،اما داغون شد، و این خوبه...چون خیلی چیز ها فقط با تمرین به دست می آد...بله؟ موسيقی؟بدون موسيقی زندگی برای من ممکن نيست...معلومه...باید تا آخر عمر یاد گرفت ، چون دانش تمومی نداره...بعد؟...اگه آدم باشی تو هم باید یه چیزی به این دنیای بی پایان اضاف کنی؟...که چیش رو من نمی دونم ، باید از اون احمقهایی پرسید که تمام زندگیشون رو پای دانش گذاشتن،من کوچیکتر از این حرفام...ادعا؟...فقط ادعای خودم...این که نمی دونم...جلوی این دریا،از عمقش و از عظمتش گفتن عیب نداره...جلوی این دریا وایسادن و به یه لیوان آب افتخار نکردن عیب نداره...جلوی این دریا،شنا بلد نبودن عیب داره...معلومه...شنا شاید بلد نباشم،قطعا !اما دست و پا زدن بلدم...ترجیح می دم غرق بشم...چه دردی رو دوا می کنه؟...هیچی٬فقط دوست دارم خیس بشم...این هم باز باید از اهمون احمقها پرسید...بشر؟بشر رو نمی شه با حرف سیر کرد...معلومه...برای همین باید با همین حرفها آگاهش کرد...شخصا هر چی کشیدم از نادانی بوده...من هم جزو بشریت محسوب می شم،نه؟...من هیچ دفاعی نمی تونم از حماقت و نادانی بکنم...باید یاد گرفت و یاد داد... زندگی برای شناختنه...چی ؟...من؟...نمی دونم!...افتخار نمی کنم، اعتراف می کنم...بله...تمام تلاشم رو...نخیر! ندونستن هیچ وقت تموم نمی شه،ممکنه کمتر بشه،البته فقط ممکنه،اما تموم نمی شه...تو این دریا فقط شنا کردنت بهتر می شه،اما نه می تونی همش رو سر بکشی و نه می تونی همه اش رو شنا کنی...برای بقیه؟...واقعا نمی دونم...خودم هم خوشحال می شم اگه سودی داشته باشم... تلاشم رو می کنم،به هر حال فقط برای خودم نیست که کار می کنم...بله ؟...همون چند نفری که خوندنشون برای من کافیه،و اگر هم بیشتر بشن بهتر...تلاش من توی همین کارهامه...من نجار نیستم،آهنگر هم نیستم،پزشک هم نیستم...من می نویسم...نمی دونم...چی ؟ گفتم که...نه...برای چی ؟...زندگی خیلی خوبه...اگه بد به نظر می آد٬ شايد من خوب نيستم...



  Comments:  ارسال یک نظر
<< Home

[ خانه| پست الكترونيك ]

انتشار الکترونیکی نوشته‌های این وبلاگ همراه لینک، و چاپ آنها تنها با اجازه‌ی نویسنده (ساسان م. ک. عاصی) مجاز است

Home
E-mail
Feed

دیوارپَرده

راهــــــــــرو

گوگل ریـــدر

پیوندها

جستار
فرزان سجودی
حضور خلوت انس
نویسش نقطه الف در نقطه الف
N.EHT.1927. ART
یادداشت‌های شیوا مقانلو در کازابلانکا
نقره‌ی اثیر
...آمدم، نبودید
یادداشت‌ها و چیزهای دیگر
تنهایی پر هياهو
Sir Hermes Marana the Great
A Man Called Old Fashion
شوخی روزگار
آفتاب پرست
لولیتا
سرزمین رویاها
وضعیت بینابینیت
راز
زن‌نوشت
سپینود
موسیقی آب گرم
میرزا پیکوفسکی
امشاسپندان
قصه‌های عامه پسند
Osmosis
کتاب‌های عامه‌پسند
کتاب‌خونه
اگنس
ماهی_سیاه_کوچولو
دفترهای سپید بی‌گناهی
درباره نشانه
LIthium
لحظه
رگبار
گل‌تن
حقایق درباره‌ی نازلی دختر آیدین
خرمگس خاتون
آدمهای خوب شهر
روز برمی‌آید
U2
لولیان
نوشته‌های اتوبوسی
Agrandissement
پیاده رو
Déjà Vu
فلسفه در اتاق خواب
ذهن سیال
دختر بودن
خودخویش‌نامه
زن نارنجی
1807
همشهری کاوه
غربتستان
دالان دل
برج شادی
لحظه‌هایی از بودن
آنکس که نداند
خودکار بی‌رنگ
شور
تفتستان
علیرضا معتمدی
ترانه‌ای در تاریکی
!همين كه هست
دنیای هیچ‌آلودِ من
گلاره و نارنج طلا
عاقلانه
داستانک‌های چوبی
مشعشع‌ نامه
مینیمال‌ها و طرح‌های رضآ نآظم
نگین
٤دیواری
صدف فراهانی
Frozen words
گلناز والا
ايزدبانو
الهه مهر
بیلی و من
روزمره
بانوی اردیبهشت
فلُّ‌سَفَه
دید هفتم
پاپریک
از مهتابی به كوچه تاريک
حبسیات
روایتی دیگر
راوی حکایت باقی
سوراخ تو دیوار
دندانهای تيز
نامه های جامانده
یادداشت‌های یک معترض

شعـــــر

نامه‌هایی به خودم
یداله رؤیایی
همین‌طوری نوزدهم
پاگرد
اتاقي از آن خود
...می‌خوام خودم باشم
کوتاه نوشته های من
من واقعی
Photo Haiku
کو
یادم تو را فراموش

ســایت‌ها

تغییر برای برابری
هزارتو
جن و پری
زنستان
آکادمی فانتزی
هنوز
هفتان
رادیو زمانه
بلاگ‌نیوز
بلاگچین
کارگاه
دیباچه
مجله‌ی شعر در هنر نویسش
هستیا
دوات
کتاب قرن

مـوسـیـقی

گفتگوی هارمونیک
BANG Classical
آرشه
هنر و موسیقی
My Reticence
Classic Cat
هرمس
مرکز موسیقی بتهوون
آوای باربد

عکاســــی

Masters of Photography
FanoosPhoto
Nazif Topçuoğlu
کسوف
یکی دیگه
نگین فیروزی

گالـــــری‌ها

Artchive
ژازه طباطبائی
آرون جاسینسکی
نگین احتسابیان
آزاده طاهائی
مکرمه قنبری
Chera na ...?

هنرکـــــــده‌ها

موزه هنرهای معاصر
خانه‌ی هنرمندان ایران
بنیاد آفرینش‌های هنری نیاوران

آرشـــــیو

دسامبر 2004
ژانویهٔ 2005
فوریهٔ 2005
مارس 2005
آوریل 2005
مهٔ 2005
ژوئن 2005
ژوئیهٔ 2005
اوت 2005
سپتامبر 2005
اکتبر 2005
نوامبر 2005
دسامبر 2005
ژانویهٔ 2006
فوریهٔ 2006
مارس 2006
آوریل 2006
مهٔ 2006
ژوئن 2006
ژوئیهٔ 2006
اوت 2006
سپتامبر 2006
اکتبر 2006
نوامبر 2006
دسامبر 2006
ژانویهٔ 2007
فوریهٔ 2007
مارس 2007
آوریل 2007
مهٔ 2007
ژوئن 2007
ژوئیهٔ 2007
اوت 2007
سپتامبر 2007
اکتبر 2007
نوامبر 2007
دسامبر 2007
ژانویهٔ 2008
فوریهٔ 2008
مهٔ 2008
ژوئن 2008
ژوئیهٔ 2008
اوت 2008
سپتامبر 2008
اکتبر 2008
نوامبر 2008
دسامبر 2008
ژانویهٔ 2009
فوریهٔ 2009
مارس 2009
آوریل 2009
مهٔ 2009
ژوئن 2009
ژوئیهٔ 2009
اوت 2009
سپتامبر 2009
نوامبر 2009
ژانویهٔ 2010
مارس 2010
آوریل 2010
مهٔ 2010
ژوئن 2010
ژوئیهٔ 2010
اوت 2010
سپتامبر 2010
اکتبر 2010
دسامبر 2010
فوریهٔ 2011
ژوئن 2011
مهٔ 2012
ژوئن 2012
ژوئیهٔ 2012
اکتبر 2012
نوامبر 2012
آوریل 2013
ژوئن 2013
ژوئیهٔ 2013
سپتامبر 2013
آوریل 2014
مهٔ 2014
ژوئن 2014
اکتبر 2014
دسامبر 2014
ژانویهٔ 2015
فوریهٔ 2015
آوریل 2015
مهٔ 2015
مهٔ 2017
ژوئن 2017
سپتامبر 2017
نوامبر 2018
دسامبر 2018
آوریل 2019
ژانویهٔ 2020
فوریهٔ 2020
مهٔ 2020

Counter