حالا که بحث دوست داشتن شد ٬ هوس کردم چند چيز ديگر هم بگويم...( کجا می رويد دوست عزيز؟ بنشينيد... خصوصی نيست.)
خيالتان راحت باشد... هنوز نمی خواهم از " کورت ونه گات " عزيزم و "ايتالو کالوينو" بگويم ... در مورد "ميشائل انده " هم همين طور ... البته خيالتان خيلی هم راحت نباشد ٬ چون برای هر کدام از اين سه نابغه بزرگ برنامه جداگانه و مخصوصی خواهم داشت .
به هر حال... بروم سر اصل مطلب ... من تعداد زيادی دفترچه يادداشت دارم (خوش به حالم ! ) که داخلشان را پر کرده ام از طرحها و ايده های خودم( که بيکار نباشم... چند ماه يک بار سرم با يک مراسم غبار روبی گرم می شود.) و جملات قشنگ قشنگی که در کتابهای قشنگ قشنگ تر خوانده ام و ترانه های محبوبم که گه گاه زمزمه می کنم ( در مورد صدايم قبلا در مطلب " مراسم تدفين شور انگيز" توضيحاتی داده ام... خواندن اين مطلب را به تمام برندگان خوش شانسی که صدای من را نشنيده اند پیشنهاد می کنم٬ محض پيشگيری ... اما پيشنهاد می کنم ( اين يکی ديگه اس) مصدومينی که قبلا صدای من را شنيده اند و نيز کودکان و بيماران قلبی در مورد صدای من کنجکاوی نکنند.) و نيز کتابهايی که بايد تهيه و مطالعه کنم و تحقيقاتی که بايد جمع آوری کنم ( خدايشان بيامرزد) و کلی مطلب ديگر...
البته قصد ندارم در ادامه تمام مطالب داخل دفترچه يادداشتهايم را بازنويسی کنم... تا اين اندازه هم بی رحم نيستم... فقط امروز احساس کردم شايد بد نباشد اگر برخی مطالبی را که برای خودم جذاب بودند ٬ در اينجا نيز بياورم ... ( حالا اين کار من چه سودی به حال شما دارد ٬ نمی دانم... باقی کارهايم را نيز نمی دانم...)
به هر حال ... اينها را گفتم تا يک متن جالب ديگر را نيز اينجا بگذارم ...( بی مقدمه که نمی شد ...)
جملات زير را می توانيد در کتاب "هزار تو های بورخس " رد يابی کنيد . دقيقا يادم نيست مربوط به کدام داستانش بود...فقط زير يادداشتم نوشته ام((صفحه ۱۸۶.هزار توهای بورخس . ترجمه احمد مير علايی ))
(( پول انتزاعی است . پول زمان آينده است . پول می تواند شبی در حومه شهر ٬ موسيقی برامس ٬ نقشه های جغرافيا ٬ شطرنج يا قهوه باشد . می تواند کلمات "اپيکتتوس "باشد که به ما می آموزد از طلا متنفر باشيم ٬ " پروتئوسی "باشد همه کاره تر از آن که در جزيره فاروس است. پول زمان پيش بينی ناشدنی است . زمانی "برگسونی " است ٬ نه زمانی سخت و خشن ٬ اسلامی و رواقی . جبريون منکر وجود عمل منحصر محتمل در جهان اند ٬ يعنی عملی که بتواند اتفاق بيفتد يا نيفتد ٬ سکه مظهر آزادی انسان است. ))
البته برای آنکه تهمت تفسير به رای به من نزنيد ( حالا هر تهمت ديگری خواستيد بزنيد ٬ اما اين يکی را نه ... طاقتش را ندارم !) چند جمله پيش از اين جمله را نيز می آورم .(در ضمن تقاضا می کنم تهمت هايی از قبيل "سرمايه دار " و "سرمايه پرست " و "سرمايه خوار " و ديگر "سرمايه چيز " ها را نيز به من نزنيد ٬ که اصلا به من نمی چسبد ... کمی درک ادبی داشته باشيد... کمی هم به حسرت و اندوه نهفته در اين جملات دقت کنيد!!!!!!!!!)
((بی خواب ٬ دل مشغول ٬ تقريبا خوشحال ٬ فکر کردم که هيچ چيز غير مادی تر از پول نيست ٬ از آنجايی که هر سکه ای ( اجازه دهيد بگويم سکه ای که بيست سنت می ارزد.)اگر دقيق شويم ٬ مخزنی از آينده های ممکن است. با خود تکرار کردم : پول انتزاعی است٬ ...))
همين!...فقط تا يادم نرفته...شخصا حوصله نداشتم(عموما هم همينطور)پانويسهای مربوط به"اپيکتتوس" و " پروتئوس " را بياورم ( اين رومی ها و يونانی ها هم بدتر از روسها عجب حوصله ای داشتند ها... اسمهايشان کم دردسر ساز است ٬ بعد اسم هر کدام بايد ده پانزده خط هم توضيح داد .. قربان همين اسمهای خودمان ... توضيح که چه عرض کنم ٬ اسم طرف را هم نگويی مشکلی پيش نمی آيد ... گر چه اسم خود من در هيچ فرهنگ لغات اوستايی و غير اوستايی معنی نداشت ٬ اما در دايره المعارف ده خطی توضيح داشت... حالا شما هم سر باقی اسامی ملا لغتی نشويد... يک چيزی گفتم ديگر ... آدم به هموطنهايش اعتماد نکند پس به کی اعتماد کند؟ نکند خيال کرده ايد اشاره ام به اسامی عربی بوده؟... نه خير... آنها هم کلی توضيح و تفسير دارند... در ضمن ...فکر می کنيد اين ((م.ک)) خودم چيست؟ )
بله ... به همين خاطر ٬ دوستانی که اين کتاب را دارند ٬ لطف کنند اگر نياز بود خودشان به کتاب مراجعه کنند ( نشانی هم که داده ام ... باقی نشانی : کتاب زمان.)) و دوستانی هم که اين کتاب را ندارند ٬ بدوند از اولين کتابفروشی سر کوچه آن را بخرند ( يکی نيست بگه آقا حرف دهنتو بفهم !) ... که غفلت موجب پشيمانی است.( عصبانيت و دعوا کردن و فحش دادن و سيگار کشيدن و درس نخواندن هم همين طور )
خوب ! اين هم از فعاليت فرهنگی و گسترش و از اين حرفها ... نشنوم کسی بگويد وبلاگ من به درد نخور است که ناراحت می شوم....( مگه استامينوفنه؟)
بعد از تحرير : نام داستان ياد شده (( ظاهر ))است... من هم در کتابخانه ام يک نفر شتر با بارش پيدا کردم.