نمی دانم تا به حال (( نوشی و جوجه هایش )) را خوانده اید یا خیر...
اگر خوانده اید که هیچ... و اگر نخوانده اید ، سوگند می خورم چیزی را از دست داده اید...( عقل را نمی گویم... حساب آن که برای همه مان روشن است... منظورم فرصتی خوب است برای آشنایی با دنیای حقیقی ، اما رویا گون فرشتگانی کوچک است ، به روایت مادرشان...)
خوب ! غصه نخورید... نشانی زیر را دنبال کنید و بخوانید...
http://www.nooshi.ir
البته اگر بخت یارتان بود و یا اگر یک فیلتر شکن خوب یارتان بود و یا کارتی داشتید که توسط شرکتهای معتبر ! پشتیبانی نمی شد... چون (( نوشی و جوجه هایش)) ظاهرا توسط بسیاری از سرورها( حداقل اغلب آنهایی که من استفاده می کنم!) فیلتر شده است و با اغلب کارتها نمی شود به آن دست پیداکرد....
نه! خیال بد نکنید! به شرفم سوگند ( همان یک ذره را که گرو بانک نیست می گویم.).... (( نوشی و جوجه هایش)) کاملا اخلاقی است... سیاسی هم نیست... اصلا چیز خاصی نیست به جز مهربانی و عشق... ونیز اندوه...
البته نویسنده این وبلاگ زیبا ، مشخصا تلاش می کند اندوه کم باشد... اما چه می شود کرد که اندوه می دود...
خودتان می روید ، می خوانید ، می فهمید چه می گویم... البته اگر موفق شدید به :
۱ ــ رد شدن از فیلتر...
۲ ــ هضم فیلتر...
ظاهرا کسی می پرسد هضم فیلتر دیگر چه صیغه ای است؟
هضم فیلتر ، اتفاقا صیغه بسیار مهمی است ، در مایه های صیغه مبالغه...
هضم فیلتر ، یعنی اینکه بعد از چند بار خواندن (( نوشی و جوجه هایش)) این قضیه فیلتر کردن (( نوشی و جوجه هایش)) روی دلتان می ماند...بلند می شوید... دور خودتان می گردید...فوگهای باخ را زیر لب زمزمه می کنید... بعد سعی می کنید آنها را با سوت بنوازید... اتفاقا موفق هم می شوید! اما دست آخر نمی توانید درک کنید به چه علت این وبلاگ زیبا و محترم فیلتر شده است...
شاید این درک نکردن از آنجا بر می خیزد که دنبال دلیل خاصی می گردید... مطلب غیر اخلاقی ، سیاسی، غیر ملی، چیزی...
اما خوب! بی خود می گردید ... چون همان طور که گفتم ، هیچ کدام را پیدا نمی کنید... پس نگردید ... راز هضم فیلتر هم همین است...دلیل می خواهد چه کار... اصلا پهلوان می خواهم ، به من کاری نشان بدهد که پشتش دلیل باشد...دلیل هم از همان چیزهایی است که دشمنان می تراشند برای سست کردن پایه های فرهنگ نوین ما... پس شما هم دنبال دلیل نگردید... اصلا برای این که خیال شما هم راحت شود یکی از دلایلی که دشمنان تراشیده اند را می نویسم( لطفا من را ببخشید... به دشمن نپیوستم... فقط خواستم یک نمونه بیاورم...) ... وبلاگ خوب و پر خواننده ای بوده فیلتر شده... اگر وبلاگ بد و کم خواننده و غیر اخلاقی بود، نه تنها فیلتر نمی شد ، بلکه به صورت روزنامه چاپ می شد تا هر روز صبح همراه همان شیری که یادتان نمی رود ، میل کنید...
به هر حال... می خواهم صادق باشم، مثل همه... کمی که فکر می کنم ، می بینم یک ایراد به (( نوشی و جوجه هایش)) وارد است...
آن هم همان " کمی اندوه" است که گفتم... منظورم از کمی اندوه ، اندوه مادریست که نگران جدا شدن از فرزندانش است و اندوهگین است...
یعنی می خواهند فرزندانش را از او بگیرند ، اما او نمی خواهد فرزندانش را بدهد... اما ظاهرا زور گیرنده کمی تا اندکی زیاد است...دلیلش هم " سیبیل قانونی" است... ( البته لازم به ذکر است که سیبیل غیر قانونی زور ندارد... نمونه اش سیبیل من ... من بیچاره ریش هم گذاشتم ، زور دار نشدم که نشدم...)
به هر حال... مادر گرامی نمی خواهد از بچه هایش جدا شود... نه به خاطر اینکه بعد از آن صفحه (( نوشی و جوجه هایش)) می شود صفحه (( نوشی بدون جوجه هایش)) ، بلکه دقیقا به این خاطر که مادران چیزی دارند به نام عشق... یعنی فرزندانشان را دوست دارند... چیزی در حدود جانشان ... و بیشتر....با خواندن (( نوشی و جوجه هایش)) به طور قطع این عشق عظیم را درک خواهید کرد....
اما این که دلیل نمی شود... قانون می گوید فرزند بعد از سن مشخصی به پدر تعلق دارد...خوب راست می گوید دیگر... نشنوم کسی بگوید نه ...
اساسا به نظر من زنان حتی حق ندارند بچه دار بشوند... گرفتن این حق هم از آن فریبهای تاریخی زنان بر ضد مردان است... زنانی که محور قدرت بوده اند توان باردار شدن را از مردان گرفتند تا بعدا همین را دستمایه ای کنند برای فشار آوردن به مردها و تضییع حق این مخلوق بی آزار...
و گرنه ؛ انصافا ، خودتان قضاوت کنید... مردها بهتر نمی توانستند این کار را انجام دهند؟ ... نگاهی به دور و برتان بیاندازید... روزانه چند مرد( در تلویزیون ، روزنامه ، اداره ، خیابان ، بقالی و ...) می بینید که در حال زاییدن هستند؟ از شمار خارج شده این روزها...حالا چه کسی حق نمی دهد؟...خوب ! این همه می زایند ... بچه هم بزایند...
حالا ، این خانم ، بچه دار که شده هیچ... می خواهد بچه هایش را هم نگه دارد... این دیگر چه صیغه ایست؟
ظلم مشخص است...اول که نگذاشتید پدر بیچاره بچه بزاید...بعد هم که تا هفت سالگی بچه را نگه داشتید، نگذاشتید پدر بیچاره یک قطره شیر در دهان بچه ها بریزد و تر و خشکشان کند...حالا این هم هیچ...نمی خواهید بگذارید پدر بیچاره به حق کتک زدن بچه ها هم برسد...اصلا گیریم پدر بدی بود و بچه ها را کتک هم نمی زد... حد اقل این حق را دارد که بچه ها را بگیرد تا انتقامی تاریخی از مادران ظالمی که حق شیر دادن و بچه دار شدن را از مردها گرفتند،گرفته باشد...انتقام گرفتن که دیگر ایرادی ندارد...بالاخره از این حق اندک قانونی که مردها با این همه خون دل به دست آورده اند که می تواند استفاده کنند...آخر من دردم را به که بگویم؟ چه کسی می خواهد این زنان ظالم را مجازات کند؟ کم مانده بیایند حق ظرف شستن و خانه داری(که یک حق کلاسیک است) را هم از مردها بگیرند... پس فردا هم می آیند می گویند... چه بگویم؟ دلم خون است... اصلا دیگر حرفی ندارم...
نه! اصرار نکنيد...ديگر در اين مورد حرفی ندارم... شما هم برويد بيبينيد موفق می شويد ((نوشی و جوجه هايش ))را بخوانيد...
http://www.nooshi.ir