احتمال زياد می دهم که اغلب شما دوستان خبر داشته باشيد که در ماهی که گذشت ٬ پيتر شومان و همسرش الکا شومان(بنيانگذاران تئاتر نان و عروسک) به ايران آمده بودند تا اجرايی را در دانشگاه هنر تهران آماده و رهبری کنند... خوب!من هم آنجا بودم...و باقی قضايا!... يعنی٬اين فرصت برايم پيش آمد که در اين اجرای بی نظير کسب تجربه کنم... پس از آن برنامه ٬ بنابر دلايلی ٬ برای جای ديگری غير از اين وبلاگ ٬گزارشی را نوشتم از آنچه بر من گذشته بود در چند روزی که در آن برنامه حضور داشتم... البته لازم به ذکر است که اين گزارش را تنها قرار نبود من بنويسم و دوستان ديگرم نيز که در آن اجرا حضور داشتند گزارشهايی نوشته اند...که به اينجا ربطی ندارد... و اين همه را گفتم ٬فقط برای اينکه اگر روزی روزگاری دوستان عزيزم گذارشان به وبلاگ من افتاد ٬ نگويند طرف بی معرفت و خود بزرگ بين و از اين حرفها بوده (مخصوصا از اين حرفها)...و بدانند که من يادشان بوده ام ٬ حتی اگر دوست داشته باشند خوشحال می شوم مطالبشان را در وبلاگم بگذارم...حالا لابد می پرسيد اين حرفها چه ربطی به بقيه داشت؟... من هم می گويم آدم نمی تواند در وبلاگ خودش هم دو کلمه با دوستانش اختلاط کند؟
به هر حال... مطلبی که در ادامه می آيد ٬ گزارش من است ٬از اجرای گروه نان و عروسک در تهران...
مراسم تدفین شورانگیز
(یا گزارشی از چگونگی فرآیند دریافت در حالتی بین رقص و گام برداشتن
بر صفحاتی از تاریخ تئاتر)
به روایت: ساسان . م . ک . عاصی