سلام
هميشه ترجيح می دهم از همين جا شروع کنم... ساده تر است... اول سلام می کنی٬ و پس از آن می توانی ساکت باشی... نه! البته ساکت بودن به من نيامده... کسی که می خواهد ساکت بماند در همان دنيای واقعی ساکت است ٬ سراغ وبلاگ هم نمی آيد...و کسی که (حداقل من)سراغ دنيای مجاز می آيد و وبلاگ نويسی ٬ يعنی يا گوش برای شنيدن کم دارد و يا اصلا ندارد...می پرسيد من جزو کدام دسته ام؟ ... حيا هم خوب چيزی است... ۴ خط ننوشته و نخوانده سوال خصوصی می پرسيد؟
به هر حال... سه چهار ماهی است با خودم کلنجار می روم که وبلاگی برای خودم داشته باشم... ۳٬۴ تا شخصيت مجازی و وبلاگ مجازی هم زاييدم!... اما فايده نداشت... کشتمشان... دست آخر به خودم گفتم : (( آدم نا حسابی... مگه خودت چته؟... دنيا کم بدبختی داره که سه چار تا هم از خودت کپی مجازی می دی بيرون؟ خودت به اندازه کافي[...] هستی...شخصيت مجازيت ديگه چيه؟...))
به همين ترتيب خودم را راضی کردم که فاتحه هر چه شخصيت مجازی را بخوانم و با تمام هيکل مجازی ـ واقعی ٬ خودم را بياندازم داخل وبلاگ... اصلا دوست دارم ببينم چه کسی می خواهد اعتراض کند؟... نه! اصلا چه کسی؟... هر کسی می خواهد باشد... خوب اعتراض کند... به من چه؟...همه حق اعتراض دارند...اصلا بيايند دم در خانه هوار بکشند... چه کسی گوش می کند؟... اساسا اعتراض توسط بعضی از ابنای بشر خلق شد که باقی بشريت بتوانند توان حنجره هايشان را بسنجند و از آن طرف هم چوب پنبه توسط همان ابنای بشر خلق شد ٬ برای اينکه توان گوشهايشان را نسنجند!
و همين جا من يک سوال دارم... نظرتان درباره واژه « ابناء بشر » چيست؟
به هر حال... بعد از مدتها ٬ تصميم گرفتم يک وبلاگ داشته باشم به نام خودم... چرايش را نپرسيد که جوابم خارج از ادب است!
لابد می خواهيد بپرسد می خواهم در اينجا چه کار بکنم؟... جرات نداريد؟ چرا؟ ای بابا...زياد هم جدی نگيريد... اين يکی را جواب می دهم... چندان هم خصوصی نيست...
بله... می خواهم چه بکنم؟
نمی دانم... مگر همه چه کار می کنند؟... در دنيای واقع هم کسی کاری نمی کند... حالا شما بند کرده ايد به دنيای مجاز؟ ...
حقيقت اين است که شنيده ام به وبلاگ نويسان وام می دهند!
بله... باور کنيد... نشنيده بوديد؟ شرايطش هم خوب است... فقط يک ضامن معتبر می خواهد... البته به کسانی که وبلاگ نمی نويسند هم وام می دهند...تا آنجا که من شنيده ام به همه وام می دهند... حتی به وبلاگ خوانها... فقط ضامن معتبر می خواهد و يک معرف و يک سری چيز های ديگر... همه را که جمع کنيد می توانيد برويد از اولين بانک يا صندوق دم دست وام بگيريد... تلويزيون اين همه تبليغ نمی کند که دست آخر اين اخبار ساده را هم من و امثال من بدهند...
به هر حال... من چون نه ضامن معتبر دارم و نه معرف غير معتبر ٬ و تا آنجا که شنيده ام ٬ به وبلاگ نويسها نه وام خاصی تعلق می گيرد و نه هيچ چيز خاص ديگری به غير از فيلتر... گفتم بيايم من هم وبلاگ بنويسم ٬ شايد گشايشی حاصل شد... ماليات که نمی گيرند... خودم هم از اين عداب وجدان چندين و چند ماهه خلاص می شوم...
خوب... ديديد چه قدر حرف داشتم؟ تازه اين اول کار بود و محض معرفی... کلا بستگی به احوالم دارد ... کمتر از ۱۰۰ خط اساسا به کارم نمی آيد... از ۱۰۰ خط کمتر فقط تا به حال يادداشت گذاشته ام که مثلا ساعت فلان بيدارم کنيد يا برجهای دوقلو را که منفجر کرديد آب هندوانه فراموش نشود... ديگر مواقع ٬ اگر بساط داستان باشد که زير ۶۰ صفحه راه ندارد ٬ برای شعر هم معمولا روی ۱۸ صفحه به پايين وقت نمی گذارم...
به هر حال... هنوز خودم را معرفی نکرده ام... من ساسان . م . ک . عاصی هستم.