شبکـــه‌ی تارعنکـــبوتـــی رنگــین به روایت ســـاســـان م. ک. عــــاصـــی


۱۳۸۴ دی ۱۱, یکشنبه

روزها تندتر از خرگوش‌های لب مرز سرزمین پریان می‌دوند...

(دعوت به شنیدن شاید از اضطرابش کم کند!)

نه نگران نیلوفر نداشتهٔ مردابم هستم و نه پریشان اینکه این همه موج... این همه موجم... نمی‌دانم.

طوفانی هستم یا نیستم... نمی‌دانم. آنچه باید نیستم.

رسم نوشتن من شده باز همین سه نقطه‌ها و...

* * *

دو چیز: همهٔ آنچه من هستم. همهٔ آنچه من نیستم(که می‌شود تمام دنیا و آنچه من هستم نیز جزئی از تمام دنیا).

آنچه من نیستم را هیچ وقت نمی‌توانم بشناسم، چون تمام دنیاست. آنچه من هستم را نیز نمی‌توانم بشناسم چون جزئی از این دنیاست.

نه دری باز است و نه دری پرنده... رک و رو راست، حتی چیزهائی را هم که تقریبا به سادگی می‌بینم، به دشواری هم نمی‌توانم بشناسم.

اما نگران چه چیز هستم نمی‌دانم.

* * *

اینجا از بعضی موسیقی‌هائی که دوست دارم گاهی گفته‌ام.

ملودی‌هائی هستند که من را همیشه دیوانه کرده‌اند... می‌خواهم فقط راجع به یکی‌شان بنویسم.

یکی که خیلی مستم می‌کند...

نه باخ آن را تصنیف کرده و نه از ذهن شوبرت بیرون آمده(گر چه برازنده شوبرت هست. می‌شد تصور کرد مثلا یک روز صبح شوبرت از خواب بیدار شده و گیتارش را برداشته و بی‌مقدمه شروع کرده به نواختن آن... یا مثلا وقتی مهمان یکی از دوستانش بوده، سر میز شام تند تند آن را روی دستمال سفره نوشته!)... نه جیمی موریسون افسانه‌ای دستی در آن داشته و نه کلاوس مِین برای اولین بار آن را زمزمه کرده... نه شجریان روی آن تصنیفی خوانده و نه تار درویش‌ خان یا علیزاده خلقش کرده... شاید شوپن آن را از یک مسافر انگلیسی شنیده باشد و با پیانو نواخته باشد( از مسافری که نیمه شب از زیر پنجره پیانیست شاعر عاشق عبور می‌‌کرده و سوت می‌زده. شاید در یکی از لحظاتی که به روایت "ژرژ ساند"* خودش را در اتاقی حبس می‌کرده، اشک می‌ریخته، راه می‌رفته، قلم‌هایش را می‌شکسته و یک میزان را صد بار تکرار می‌کرده...) اما شوپن هم آن را خلق نکرده...

رالف ون ویلیامز شاید شهرت آن را جهانی‌تر! کرده باشد با فانتزی‌ئی که بر اساس آن ساخته...

اما در هر حال، این اثر انگار نام هیچ آهنگسازی را به عنوان اولین خالق بر خود ندارد (مثل قصه‌های مادربزرگ که معلوم نیست حالق‌شان کیست. مثل افسانه گل خندان...).

اینکه کسی درست نمی‌داند خالق این نغمه زیبا که تقریبا پنج قرن قدمت دارد کیست، کلی افسانه هم برایش رقم زده. می‌گویند شاید هنری پنجم آن را تصنیف کرده (البته در مقابل عده‌ای هم می‌گویند فرمی که این قطعه در آن نوشته شده، آن زمان در انگلستان شناخته شده نبوده...)

نمی‌دانم قدمت این قطعه یا نام اولین خالقش تفاوتی در زیبائیش ایجاد می‌کند یا نه...

به‌هرحال هنوز نگفتم درباره کدام قطعه صحبت می‌کنم.

چند سال پیش یکی از اساتیدم (که فنون گیتار خالتور یا به قولی گیتار ریتم را به من یاد داد) تعریف می‌کرد یک بار از کلاس اخراج شده، چون می‌‌خواسته به معلمش بفهماند اسم قطعه زیبائی که هنگام دنده عقب گرفتن خاورها پخش می‌شود، آهنگ "سارا کورو" نیست و "فور الیزه" بتهوون است.

چون خیلی به استادم علاقه داشتم و چون چند سال می‌شود که از او خبری ندارم، به دلایلی قطعه را این‌طور معرفی می‌کنم:

موسیقی تیتراژ کارتون "دختری به نام نل" را می‌گویم. (آخر عاقبت بچه‌ای که عاشق نل کارتونی می‌شود واقعا قرار بود بهتر از این بشود؟)

بعضی می‌گویند اسمش در فارسی می‌شود "برگ‌های سبز" بعضی " آستین‌سبزها" می‌نامندش(دومی معتبرتر است ظاهرا). هر چه باشد فکر کنم برای همه ما Greensleeves از همه آشناتر است.

چند تای‌مان شاید روی جعبه موسیقی مادربزرگ یا خاله شنیده باشیمش اولین بار، بعد همراه کارتون "دختری به نام نل" و بعدها...

(راستی! چقدر از این قطعات معروف کلاسیک را با کارتون‌ها شنیده‌ایم... موسیقی "هاچ زنبور عسل" را نیکلای ریمسکی‌ـ‌کورساکوف ساخته به نام "پرواز زنبور عسل"، موسیقی کارتون " سارا کورو" (یا کوری! درست یادم نیست!) را بتهوون ساخته(همان "فورالیزه" مشهور و دلنشین؛ که بر ذاتش لعنت آن کسی که سونات بوق کامیون را بر اساس آن ساخت!)... خیلی‌ها را هم دقیق به خاطر ندارم. ولی تقریبا اغلب رقص‌های سوئیت فندق‌شکن چایکوفسکی را خیلی خیلی سال پیش از تلویزیون همراه کارتون‌ها شنیده‌ایم. به خصوص "رقص چینی" را که پیکولو صدای فلوت چینی را و در اصل صدای بلبل را تقلید می‌کند در آن. کاش یادم می‌آمد دقیقا چه برنامه‌ای بود. رقص شمشیر خاچاطوریان هم زیاد از تلویزیون شنیده‌ایم.)

به‌هرحال، انگار رسمی‌ترین حضور شناخته شده تم Greensleeves، در "فانتزی روی آستین‌ سبزها"ی آقای "رالف ون ویلیامز" بوده (تا آنجا که من می‌دانم)...

حال و حوصله بیشتر نوشتن درباره این قطعه را ندارم(راستش چیز زیادی هم راجع به آن نمی‌دانم).

سال‌هاست این قطعه را در حد پرستش دوست دارم.

دو تنظیم و اجرای مختلف از این نغمه زیبا را نشانی می‌دهم که اگر دوست داشتید بشنوید. آرامش‌ و زیبائی‌اش بیش از حد تصور مسحور کننده است (لینک اثر ون ویلیامز را پیدا نکردم. از "آرشیو بانگ" می‌توانید آن را تهیه کنید).

:Greensleeves

هارپ(چنگ)

گیتار، فلوت باس ، ويلنسل، زنگ و...

(قطعه بالا نام دیگری رویش نوشته شده. دلیلش را نمی‌دانم. اما تم همان تم است.)

* * *

برنامهٔ اینجا عوض هم خواهد شد...

* * *

باتری ساعتم تمام شده... دو هفته است راهش نیانداخته‌ام ( مثل همیشه از تمام دوستان عزیزی که با تاخیرهایم وقت‌شان را گرفته‌ام، همین‌جا رسما عذرخواهی می‌کنم).

ساعتک که قصه‌ها دارد و سال‌ها همدم برادرم بود و بعد آمد روی مچ من تا رفیقم شود و باشد تا برسد به دست یکی دیگر، حالا خود مختار شده (قبلا هم بود؛ حالا بیشتر).

چند روز اول بی‌ باتری شدنش، هر کس می‌پرسید ساعت چند است، فقط جواب می‌دادم ده دقیقه به ده، تا این که یک‌بار خواستم ندید دوباره همان را بگویم، دیدم شده ده!

یک ساعت بعدش شده بود ده و پنج دقیقه... بدون آنکه ثانیه شمار در چهار پنج دقیقه‌ای که من به آن خیره شده بودم تکان بخورد.

هنوز همان است...

ساعت‌ها! لطفا واقعا کمی آرام بروید. حداقل بگذارید بفهمم زمستان چطور عبور می‌کند...

* ژرژ ساند: مادام ارور دودوان(Aurore Dudevant)، نویسنده شهیر فمینیست که با نام مستعار ژرژ ساند می‌نوشت و مبارزات فراوانی برای آزادی زنان کرد. دوست دختر فردریک شوپن بود و تقریبا ده سال با هم زندگی کردند که از پربارترین سال‌های زندگی شوپن به شمار می‌روند. تقریبا یک سال بعد از جدائی‌شان شوپن مُرد. بعضی اصرار دارند بگویند ژرژ ساند با فضائی که در زندگی شوپن ایجاد کرد موجبات ضعف روحی و جسمی او را فراهم کرد، بعضی‌ها هم اصرار دارند بگویند مراقبت‌های ساند از شوپن شرایطی عالی برای خلاقیت او ایجاد کرد. (شخصا طرفدار بعضی‌های دومم! کلارا شومان هم همین تاثیر را بر زندگی روبرت شومان و برامس داشت).

یک نکته جالب راجع به شوپن به یادم آمد. شوپن لهستانی بود و از آن آدم‌هائی که قلبشان واقعا با وطن‌شان است. حضرت شوپن در سال 1849 در پاریس درگذشت و بنابر روایات(آشنائی با موسیقی کلاسیک/رابرت شرمن و فیلیپ سلدن/ مترجم رضا رضائی/ نشر افکار/ صفحه 239) به وصیت خودش قلبش را به لهستان انتقال دادند و در آنجا دفن کردند!!!

برچسب‌ها:



  Comments:  ارسال یک نظر
<< Home

[ خانه| پست الكترونيك ]

انتشار الکترونیکی نوشته‌های این وبلاگ همراه لینک، و چاپ آنها تنها با اجازه‌ی نویسنده (ساسان م. ک. عاصی) مجاز است

Home
E-mail
Feed

دیوارپَرده

راهــــــــــرو

گوگل ریـــدر

پیوندها

جستار
فرزان سجودی
حضور خلوت انس
نویسش نقطه الف در نقطه الف
N.EHT.1927. ART
یادداشت‌های شیوا مقانلو در کازابلانکا
نقره‌ی اثیر
...آمدم، نبودید
یادداشت‌ها و چیزهای دیگر
تنهایی پر هياهو
Sir Hermes Marana the Great
A Man Called Old Fashion
شوخی روزگار
آفتاب پرست
لولیتا
سرزمین رویاها
وضعیت بینابینیت
راز
زن‌نوشت
سپینود
موسیقی آب گرم
میرزا پیکوفسکی
امشاسپندان
قصه‌های عامه پسند
Osmosis
کتاب‌های عامه‌پسند
کتاب‌خونه
اگنس
ماهی_سیاه_کوچولو
دفترهای سپید بی‌گناهی
درباره نشانه
LIthium
لحظه
رگبار
گل‌تن
حقایق درباره‌ی نازلی دختر آیدین
خرمگس خاتون
آدمهای خوب شهر
روز برمی‌آید
U2
لولیان
نوشته‌های اتوبوسی
Agrandissement
پیاده رو
Déjà Vu
فلسفه در اتاق خواب
ذهن سیال
دختر بودن
خودخویش‌نامه
زن نارنجی
1807
همشهری کاوه
غربتستان
دالان دل
برج شادی
لحظه‌هایی از بودن
آنکس که نداند
خودکار بی‌رنگ
شور
تفتستان
علیرضا معتمدی
ترانه‌ای در تاریکی
!همين كه هست
دنیای هیچ‌آلودِ من
گلاره و نارنج طلا
عاقلانه
داستانک‌های چوبی
مشعشع‌ نامه
مینیمال‌ها و طرح‌های رضآ نآظم
نگین
٤دیواری
صدف فراهانی
Frozen words
گلناز والا
ايزدبانو
الهه مهر
بیلی و من
روزمره
بانوی اردیبهشت
فلُّ‌سَفَه
دید هفتم
پاپریک
از مهتابی به كوچه تاريک
حبسیات
روایتی دیگر
راوی حکایت باقی
سوراخ تو دیوار
دندانهای تيز
نامه های جامانده
یادداشت‌های یک معترض

شعـــــر

نامه‌هایی به خودم
یداله رؤیایی
همین‌طوری نوزدهم
پاگرد
اتاقي از آن خود
...می‌خوام خودم باشم
کوتاه نوشته های من
من واقعی
Photo Haiku
کو
یادم تو را فراموش

ســایت‌ها

تغییر برای برابری
هزارتو
جن و پری
زنستان
آکادمی فانتزی
هنوز
هفتان
رادیو زمانه
بلاگ‌نیوز
بلاگچین
کارگاه
دیباچه
مجله‌ی شعر در هنر نویسش
هستیا
دوات
کتاب قرن

مـوسـیـقی

گفتگوی هارمونیک
BANG Classical
آرشه
هنر و موسیقی
My Reticence
Classic Cat
هرمس
مرکز موسیقی بتهوون
آوای باربد

عکاســــی

Masters of Photography
FanoosPhoto
Nazif Topçuoğlu
کسوف
یکی دیگه
نگین فیروزی

گالـــــری‌ها

Artchive
ژازه طباطبائی
آرون جاسینسکی
نگین احتسابیان
آزاده طاهائی
مکرمه قنبری
Chera na ...?

هنرکـــــــده‌ها

موزه هنرهای معاصر
خانه‌ی هنرمندان ایران
بنیاد آفرینش‌های هنری نیاوران

آرشـــــیو

دسامبر 2004
ژانویهٔ 2005
فوریهٔ 2005
مارس 2005
آوریل 2005
مهٔ 2005
ژوئن 2005
ژوئیهٔ 2005
اوت 2005
سپتامبر 2005
اکتبر 2005
نوامبر 2005
دسامبر 2005
ژانویهٔ 2006
فوریهٔ 2006
مارس 2006
آوریل 2006
مهٔ 2006
ژوئن 2006
ژوئیهٔ 2006
اوت 2006
سپتامبر 2006
اکتبر 2006
نوامبر 2006
دسامبر 2006
ژانویهٔ 2007
فوریهٔ 2007
مارس 2007
آوریل 2007
مهٔ 2007
ژوئن 2007
ژوئیهٔ 2007
اوت 2007
سپتامبر 2007
اکتبر 2007
نوامبر 2007
دسامبر 2007
ژانویهٔ 2008
فوریهٔ 2008
مهٔ 2008
ژوئن 2008
ژوئیهٔ 2008
اوت 2008
سپتامبر 2008
اکتبر 2008
نوامبر 2008
دسامبر 2008
ژانویهٔ 2009
فوریهٔ 2009
مارس 2009
آوریل 2009
مهٔ 2009
ژوئن 2009
ژوئیهٔ 2009
اوت 2009
سپتامبر 2009
نوامبر 2009
ژانویهٔ 2010
مارس 2010
آوریل 2010
مهٔ 2010
ژوئن 2010
ژوئیهٔ 2010
اوت 2010
سپتامبر 2010
اکتبر 2010
دسامبر 2010
فوریهٔ 2011
ژوئن 2011
مهٔ 2012
ژوئن 2012
ژوئیهٔ 2012
اکتبر 2012
نوامبر 2012
آوریل 2013
ژوئن 2013
ژوئیهٔ 2013
سپتامبر 2013
آوریل 2014
مهٔ 2014
ژوئن 2014
اکتبر 2014
دسامبر 2014
ژانویهٔ 2015
فوریهٔ 2015
آوریل 2015
مهٔ 2015
مهٔ 2017
ژوئن 2017
سپتامبر 2017
نوامبر 2018
دسامبر 2018
آوریل 2019
ژانویهٔ 2020
فوریهٔ 2020
مهٔ 2020

Counter