روزبهروز بیشتر شیفتهی زبانمان میشوم؛ بعد آشنا شدن با هر کلمهی تازهای، بعدِ بازنگریستن به هر واژهی آشنایی. فرقی نمیکند مهمان باشد یا بومی/خانهزاد، آنقدری که حق آب و گل پیدا کرده باشد، خوشنشسته باشد توی زبان مثل ابری نرم که در ابری نرم مینشیند.
***
به «دلنواز» دوباره نگاه کنید. میبینید چه رقص و تاب ظریف و چه شور و شوق و عشقی دارد در خودش؟ تصویر دلنواز و دلنوازی بودن را بیاورید توی ذهنتان...
*
ببینید «نواز» چه طلایی نابی و چه نوری دارد، به نابی طلای ابرهای نگارهای و «نوازش» که میشود نارنجی غروبخورشیدی و پرتقالی با همان گرما و همان عطر.
ببینید همنشینیهای دلانگیزش را:
«چشمنواز»، که مینشیند به نرمای گرمی آفتابِ ظهر ولرم اردیبهشت لمیده روی سکوی کوهستانی پشت پلکها، مثل بوسهی خوابنوازشگر.
«دلنواز» واقعاً نوازنده است. صدای قلقل چشمههای آب گرم، آواز ساتنی چشمههای خنک، صدای چنگ میدهد و صدای تار، تمام و کمال «دل نواز» است.
«گوشنواز» معاشقه میکند، انگار تماس خیالانگیز و رویاگون لبهای تر از بوسهی معشوق با نرمهی گوش به نجوای شورانگیزترین زمزمههای «دوستت دارم».
«خیالنواز» انگار قدم زدن در مه و خوردن ذرهذرههای بارانِ بهبازیگوشیسرگردان به پوست...
و میتوانید تا دلتان میخواهد بنوازید با نواز: لبنواز، زباننواز، گیسنواز، پوستنواز... چه چیزی مانع «زباننواز» شدن رندهرنده سیب شیرین در شربت خنک بیدمشک و آبلیمو میشود؟ بوسهی محبوب همانقدر که «جاننواز» است «لبنواز» هم هست... و انگشتان به چه کار میآیند نیمشبی آرام جز «گیسونواز»ی و «پوستنواز»ی؟
تازه همینجا طرح جدیدی از این واژه پیش چشمام میآید. میبینید چه اندازه تنانه است و چطور تا توانسته گره خورده با تن و چه مهرْبان و انسانی است؟ دست گرم و نیرومندی است که بالا میآید به قصد و امیدِ بازداشتن دست زمختی که قهرآمیز سقوط میکند به قصد رنج و درد...
*
واژهها نیروی عجیبی دارند. جادوشان حیرتانگیز و پرمخاطره است. چند بار در برابر دالان پر نور و بیپایان واژهها ایستادهاید و فکر کردهاید دلتان میخواهد ساعتها و ساعتها لغتبازی کنید؟ جملهسازی...
گاهی نوشتن از میل مقاومتناپذیر همین لمس کردن واژهها برمیخیزد و...
17/1/1389
پ.ن.: واژهها در دست بعضی انسانها، اربابان آزادهی قلمها و زبانهای آزاد، چنان انسانی میشوند انگار انسان هم میشوند. دلام میخواهد همهمان را دعوت کنم به باز درود فرستادن بر شرافت این انسانها و جای دادنشان بر روشنترین و فراموشناشدنیترین سریرهای ذهن.